بازی وبلاگی
١_ بزرگترین ترس تو زندگیت چیه ؟ ترس از دره های تنگ و تاریک و عمیق و البته دریا در شب ٢_ اگه ٢٤ ساعت نامرئی میشدی چیکار میکردی ؟ تمام بانکها رو خالی میکردم و اطلاعات واماامون و پاک (شوخی) ٣_ اگه غول چراغ جادو توانایی بر آورده کردن یک آرزوی ٥ تا ١٥ حرفی رو داشته باشه چی آرزو میکنی ؟ سلامتی و ارامش ٤_ از میان اسب ، پلنگ ، سگ ، گربه و عقاب کدوم یکی رو دوست داری ؟ اسب ٥_ کارتون مورد علاقه دوران کودکیت ؟ جکی و جیل و بابک جونم بل و ساستین دوست داره ٦_ در پختن چه غذایی تبحر نداری ؟ فسنجون ٧_ اولین واکنشت موقع عصبانیت &nbs...
نویسنده :
مامان و بابا
0:20
روز نوشته های ماهور
توی این چند روز ماهور گلم حسابی بی تابی میکنه خصوصا شبها که میخواد بخوابه حدود ٢ ساعت گریه میکنه تا بخوابه ، دکتر هم میگه بخاطر کولیک معده است و این مساله حسابی اون رو اذیت میکنه و هیچکدوم از قطره هایی هم که در این زمینه تجویز میشه براش کارساز نبوده . چند روز پیش هم بچه دوستم آزاده به دنیا اومد و اسمش رو بهار گذاشتن ولی متاسفانه زردی گرفته و حدود ٤٨ ساعت توی دستگاه قرارش دادن تا دیگه خوب شد . ماهور دیگه حسابی بزرگ شده بطوریکه جغجغه اش رو دست میگیره و صداش رو در می آره و عروسکش رو هم میتونه دست بگیره و عصر ها هم که باباش از سر کار می آد دقیقا متوجه اومدنش میشه و برای باباش میخنده و وقتیهم باهاش بازی میکنه قهقه های بلندی میزنه ....
یکشنبه 28 بهمن 1391
ماهور عزیزم هر روز بزرگتر میشه و شیرین تر به تازگی هم که بچه دوستم هم به دنیا اومده خوشحالم که یه دوست هم سن و سال خودش داره که میتونن با هم باشن . ماهور عزیزم از وقتی که اون شربت colicez رو برای معده اش بهش میدیم خدا راشکر خیلی بهتر شده و دیگه شبا خیلی اذیت نمیشه . هنوز عادت نکرده به بغلته و بره روی شکم ولی کم کم داره یه تکونایی میخوره و خودش رو روی شکم میبره . آخر هفته گذشته بود که گفتیم بریم بیرون براش لباس شب عید بخریم ولی اینقدر گریه کرد که بیشتر از 2 تا مغازه نتونستیم چک کنیم و کلا از بیرون رفتن خوشش نمی آد . ولی کلا خیلی دختر خوبیه و با وجود اینکه تنها هستم ولی هیچگونه مشکلی ندارم و زندگیم با اومدن این هدیه پروردگار خیلی شیرین تر شده...